کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان، رو بگرداند ز من

پیام های کوتاه
  • ۱۲ فروردين ۹۵ , ۲۳:۵۸
    دنیا

۵۰ مطلب با موضوع «یهویی همینجوری» ثبت شده است

سلام؛

می‌دانم که نوشته‌های جدید نظم قابل قبولی ندارند و خواندشان ذهن شما را نیز ممکن است دچار آشفتگی کند، اما باور بفرمائید اکنون در حال پوست‌اندازی هستم :)

نوشتن مستمر و به نسبت قبل، طولانی‌تر برایم سخت است، اینجا می‌نویسم تا ذهنم منظم‌تر، قلمم قوی‌تر و یادگیری‌ام بهتر شود. از راهنمایی‌تان قطعاً استفاده می‌کنم.

دعا بفرمائید.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۰۲
محسن رجب پور

امروز بعد از 68 روز برگشتم وطن. کمی نسبت به قبل، وظایف و برنامه‌ها بیشتر و پشت سر هم‌تر بود، به خاطر کمی وقت نتوانستم خیلی کار کنم و متن منسجمی تقدیم حضور کنم اما دوست دارم این نکته را یادآوری کنم که روز خوبی داشتم، یعنی نکات خوبی دست‌گیرم شد، جنس یادگیری امروز از نوع تأیید نکات آموخته شده‌ی قبلی ، عمق بخشی به آن‌ها و تمرین به کارگیری هر یک در زندگی بود.

- امروز بعد از مدتی که گذر عمر و مسافر بودن ما را فراموش کرده بودم به خاطر آوردم.
- فهمیدم که گذشت و احسان به مقدار پول و ثروت شخص وابسته نیست بلکه این صفات رابطه مستفیم به عزت نفس و بزرگی فرد دارد.
- دوست داشتن امری است که باید برای تثبیت آن زحمت کشید نه اینکه منتظر باشیم به یکباره از آسمان نازل شود.
- برایم زحمت کشیدن و تلاش کردن، به امری لذت بخش تبدیل شده که دوست دارم تا ابد ادامه یابد.
فعلاً همین.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۵
محسن رجب پور

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما:

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم


شاعر: زنده‌یاد قیصر امین‌پور

آهنگ: علیرضا قربانی به نام دوستت دارم از آلبوم دخت پریوار

دکلمه: رضا پیر بادیان

۰۷ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۳۷
محسن رجب پور

انصافاً رندگی امروزی به مراتب آسیب پذیرتر شده، باور بفرمائید با خاموش شدن موبایل و دگرباره روشن نشدنش، باری سنگین از دوش انسان امروزی برداشته و باری بس گرانتر بر تیره پشتش خواهد نشست.
این است حکایت امشب ما! خدا قسمت هیچ بنی بشری ننماید.

۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۴۱
محسن رجب پور

برای یکی، مَنْ شغلم هستم، برای دیگری، من پول هستم، من علم هستم، من مِلکْ هستم، من دروغ و دونگ هستم، من مدرک هستم، من ماشین هستم، من شهوت هستم، من زنم هستم، من عشقم هستم و شاید هم، من خدا هستم.

این هستم ها، در نهایت، شدن و ماندن خواهد شد. تو کُدامی؟


یکم آبان ماهِ یک هزار و سیصد و نود و پنج، ساعت نوزده و چهل دقیقه، تقاطع انقلاب- فلسطین

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۵
محسن رجب پور
سلامی به زلالی دل‌های شکسته
این بار چندم است که گزینه‌ی انتشار را می‌زنم اما دل و دماغ نوشتن ندارم. اما امشب طبق رسم قدیم که هر وقت عنوانی نمی‌توانم برای مطلبم برگزینم از جناب حافظ کمک می‌گیرم باز هم این عزیز گرانقدر به کمکم آمد به این صورت که عنوان، بیت اول غزل 482 دیوان است.
این چند وقته با یک تحول بزرگی روبرو شدم که به تعادل رسیدن در این وضعیت به نظرم زمان‌بر است. امیدوارم خدا کمک کند.
دوستان عزیزم، در هر حال دوستتان دارم و گواه این مطلب بیت لسان الغیب است. :)
نکته‌ای که چند وقت پیش در نظرات سایت متمم بیان کردم به نظرم یکی از همان دلایلی است که باعث شد نتوانم بنویسم. من به یک تفکر عمیق احتیاج دارم. خیلی دلم برای تنهایی‌ام تنگ شده، تنگ آن بغض‌های روشن‌کننده، تنگ استاد و دستگیری‌اش، تنگ مباحثات عمیق با دوست، تنگ آرامش صحبت‌ها و دلداری‌های استاد.
دلم برای نوجوانیم که دغدغه‌ای جز آدم شدن نداشتم تنگ شده، دلم برای تمام فکرهای بزرگ و خالی از مادیات تنگ شده. احساس می‌کنم کوچک شده‌ام. قبل‎ترها خیلی آرام‌تر بودم، خدایا می‌دانم همه‌ی این‌ها جزء مسیر است اما بدان جز تو کسی را ندارم و روی بیان نیاز به کس دیگر را هم نه. خدایا خودت به حق فاطمه زهرا (س) هوایم را داشته باش.
می‌دانم نوشته‌ام خیلی درهم و برهم است اما با این روح پریشان از این بهتر نمی‌شود.
والسلام
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۴
محسن رجب پور

آسمانم آبیست!
زندگی فرصت بودن در این آبی هاست
گاه باید گرییست
گاه هم باید زیست!
با همه سختی ها
کودکی رد میشد
و صدای قدمش می آمد
اندر آن برق نگاهش
روزگاری ز نفس افتاده
روزگاری ز قفس درمانده
۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۳
محسن رجب پور
می‌ گویند رازداری خصلت بزرگی است که باید آموخت، این صفت حتی باید به خود شخص هم برگردد یعنی در کل به غیر از اینکه رازدار افراد دیگر باشد باید برای خودش هم محرم باشد.
چند سال پیش مردی در روستای پدری ما زندگی می‌کرد که تصمیم گرفت راز مهمی را اصطلاحاً در زیر لحاف که اشاره دارد به خلوت بین زن و شوهر به همسر عزیزش بگوید، گفتن راز زیر لحاف همانا و صبح پخش شدنش همانا. شنیده شده که تا آخر زندگیشان که با مرگ مرد همراه بود هنوز آن یکدلی و صداقت بین آن دو به حالت قبل از انتشار راز زیر لحافی برنگشت و یکرنگی مثل پرنده ای از آن خانه رخت بربست!
مراقب خودتان باشید.
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۹
محسن رجب پور
"امروز واقعاً سخت بود!"
حرفی است که در این مدت خاموشی، آخر شب‌ها بر زبانم جاری می‌شود.
سخنی برای بیان ندارم اما رشته‌ای بس پیچیده از افکار که سر و تهش مشخص نیست نصیب من شده. دوستان آیا شما هم اینطور می‌شوید؟
نمیدانم چرا اصلاً حال و حوصله ندارم، فکرهایم زیاد است اما انگار لال شده‌ام، واقعاً حس می‌کنم زبانم را بریده‌اند و رمق درد دل و نوشتن را از من گرفته‌اند.
دعا بفرمایید.
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۱
محسن رجب پور

بعضی وقتها آدم سعی می‌کند بفهمد رفیقش در چه حالی است اما نمی‌شود، سعی می‌کند بفهماند نگران است باز هم نمی‌شود، تلاش می‌کند بقبولاند رفاقتشان چقدر برایش مهم است اما باز هم امکان ندارد. خیلی سخت است نگرانیت حمل بر بدبینی و شک نشود خیلی. فکر می‌کنم مشکل از فاصله است این فاصله نامرد خیلی از احساساتی که باید همراه جملات منتقل شوند را منتقل نمی‌کند، بی خود نیست این همه آدم از فاصله مینالند و شکوه می‌کنند.

دوستت دارم رفیق.

موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۷:۳۰
محسن رجب پور