ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی/ اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ق.ظ
سلامی به زلالی دلهای شکسته
این بار چندم است که گزینهی انتشار را میزنم اما دل و دماغ نوشتن ندارم. اما امشب طبق رسم قدیم که هر وقت عنوانی نمیتوانم برای مطلبم برگزینم از جناب حافظ کمک میگیرم باز هم این عزیز گرانقدر به کمکم آمد به این صورت که عنوان، بیت اول غزل 482 دیوان است.
این چند وقته با یک تحول بزرگی روبرو شدم که به تعادل رسیدن در این وضعیت به نظرم زمانبر است. امیدوارم خدا کمک کند.
دوستان عزیزم، در هر حال دوستتان دارم و گواه این مطلب بیت لسان الغیب است. :)
نکتهای که چند وقت پیش در نظرات سایت متمم بیان کردم به نظرم یکی از همان دلایلی است که باعث شد نتوانم بنویسم. من به یک تفکر عمیق احتیاج دارم. خیلی دلم برای تنهاییام تنگ شده، تنگ آن بغضهای روشنکننده، تنگ استاد و دستگیریاش، تنگ مباحثات عمیق با دوست، تنگ آرامش صحبتها و دلداریهای استاد.
دلم برای نوجوانیم که دغدغهای جز آدم شدن نداشتم تنگ شده، دلم برای تمام فکرهای بزرگ و خالی از مادیات تنگ شده. احساس میکنم کوچک شدهام. قبلترها خیلی آرامتر بودم، خدایا میدانم همهی اینها جزء مسیر است اما بدان جز تو کسی را ندارم و روی بیان نیاز به کس دیگر را هم نه. خدایا خودت به حق فاطمه زهرا (س) هوایم را داشته باش.
میدانم نوشتهام خیلی درهم و برهم است اما با این روح پریشان از این بهتر نمیشود.
والسلام