امروز یک شرکت بسیار معتبر به دانشگاهمان درخواست همکار داده بود، از آنجایی که یکی از پیشروهای صنعت کشور است، شرایط بسیار خوبی دارد و جایی است که ادم به نظرم عمیقتر میشود یکی از آرزوهای اینجانب همکاری با آنهاست به همین دلیل فایل روزمهای که اغلب به شرکتهای مختلف ارسال میکنم را دوباره باز کرده تا مورد بازبینی قرار دهم و اصلاحاتی در بخش مهارتی آن انجام دهم، با توجه به اینکه خیلی به آنها علاقمند بودم این فایل را با دقت وصف نشدنی ویرایش کردم، انگار که یک شخص یا عزیزی قرار است آن را ببیند.
اولین جملهای که بعد از تنظیم آن به ذهنم رسید این بود: «ای کاش پرمغزتر از اینها ساخته بودمش.» به یکباره به چندسال گذشته رفتم و با خودم تصمیمهایی که نتیجهاش محسن کنونی شده بود را مرور کردم، به عینه درک کردم تصمیم یعنی چه. دروغ نگویم کمی هم از آن خجالت کشیدم، در این بین حقیقتی مرا سخت آزار داد و آن هم تلاشهایی بود که نتیجهاش را ندیدم، در برهههایی بسیار تلاش کردهام اما نهایت آن چیزی نشد که دنبالش بودم، در کل فقدان نتیجه در مقابل این تلاشها برایم حس آزار دهندهای است ولی به قول دوست: مرا تا جان بود در تن بکوشم/ مگر از جام او یک جرعه نوشم.
نتیجه: رزومه جان بهتر از قبل میسازمت چه برای این سو و چه برای آن سو!
خلاصه امید به خدا ارسالش میکنم میدانم نتیجهاش هرچه شود خیر است.