خواجه، هر چه بکاری، ترا همان روید
درخت و برگ برآید زخاک این گوید
که «خواجه، هر چه بکاری، ترا همان روید»
ترا اگر نفسی ماند، جز که عشق مکار
که چیست قیمت مردم؟- هر آنچه میجوید1
امروز عصر پس از خستگی روحی کتاب گزیده غزلیات شمس را با هدف رفع خمودی و قوام یافتن ساختار ذهنی باز کردم، بخش انتهایی مقدمه دکتر شفیعی کدکنی را به اتمام رساندم و به صورت تصادفی غزل شماره 160 را نوش جان کردم، حقا که غزل مناسب حال بود، یادم آمد که قبلاً مطلبی با عنوان «هر چیز که در جستن آنی آنی» نوشته بودم، که در آن اشاره شده، هر کس به اندازه خواستههایش میباشد. از زمان انتشارش تاکنون سوالی فعال، ذهن مرا به خود مشغول کرده است که «تو کدامی؟» که به یاد کتابچهای که دیشب مطالعه کردم افتادم، این کتابچه در واقع هدیهای گرانبها از دوستی عزیز است، در این کتابچه سخنی از امام صادق (ع) وجود داشته که به حدیث «عنوان بصری» شهرت یافته است. در فرازی از این سخنان که توصیه نامهای است به سوالکننده (عنوانِ بصری)، حقیقیت بندگی را اینگونه شرح میدهند:
امام (ع) فرمودند: «حقیقت عبودیت سه چیز است: 1- بنده خدا برای خودش در آنچه خدا به وی سپرده ملکیتی نبیند؛ چرا که بردگان مالی ندارند، همه اموال را مال خدا میبینند و در جایی که خدا فرموده است مصرف میکنند. 2- و بنده خدا برای خودش مصلحتاندیشی و تدبیر نمیکند. 3- و تمام اشتغال او به کاری منحصر شود که خداوند او را به آن کار امر یا از آن نهی فرموده است. بنابراین اگر بنده خدا برای خودش در آنچه که خدا به او سپرده است ملکیتی نبیند، انفاق نمودن در آنچه خدا امر فرموده است بر او آسان میگردد و چون بنده خدا تدبیر آموزش را به مدبرش بسپارد مصائب و مشکلات دنیا بر او آسان میشود و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه خداوند به آن امر و نهی کرده است دیگر فراغتی برای خودنمایی و فخرفروشی نمییابد. چون خداوند بنده خود را به این سه خصلت گرامی دارد، دنیا و ابلیس و مردم در نظر وی آسان میگردد و برای زیاده اندوزی و فخرفروشی و مباهات به دنبال دنیا نمیرود و برای عزت و بزرگی آنچه را در دست مردم است طلب نمیکند و روزگارش را به تباهی از دست نمیدهد. این نردبان تقواست که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «آن سرای آخرت است که برای کسانی که در زمین اراده بلند منشی ندارند و دنبال فساد نمیگردند قرار دادیم و سرانجام نیک تنها برای مردم با تقواست.»2
این سخنان را با غزل مذکور مرتبط دانسته و حتی به نظرم میتوان یکی از معانی «جز عشق نکاشتن» را در این سخنان جستجو کرد. آنجایی که به قول دکتر شفیعی کدکنی «مولانا در یک سوی وجود، جانِ جهان را میبیند و در سوی دیگر جهان را. در فاصله میان جهان و جانِ جهان است که انسان حضور خود را در کاینات تجربه میکند.» جز عشق به جانِ جهان، چه عشق و شدنِ بزرگتری میتوان یافت؟
عشق دو معنا به همراه خواهد داشت؛ عاشق، معشوق. عاشق روندهای است به سمت معشوق.
جانِ جهان جز سرسپردگی، انتظار دیگری از عاشق ندارد.3
برای سرسپردگی نیز سخن امام صادق (ع) که در بالا ذکر شد کافی است.
1- گزیده غزلیات شمس، به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، صفحه 190، غزل شماره 160.
2- متن ترجمه از کتابچهای با عنوان «حدیث عنوان بصری و حدیث معرفت امیرالمؤمنین (ع)» که جناب آقای مهدی نوری زحمت تهیهکنندگی آن را داشتهاند اخذ گردیده است.
3- الذاریات 56.