دنیا خیلی بزرگ و شبیه هزار تویی بس پیچ در پیچ است، اگر حواسمان نباشد!
در این چند ماه اخیر یکی از دغهدغههای ذهنیام این بود که یادگیری و توسعه چه مهارت و یا مهارتهایی اولویت اولم است، برای پاسخ به این سوال به کتابهایی با زمینه موفقیت مثل مدیریت زمان برایان تریسی (البته نام اصلی آن Time Power است ترجمه خانم یلدا بلارک)، روانشناسی مثل کتاب هنر شفاف اندیشیدن که به برخی از به اشتباهات رایج در تفکر و تصمیمگیری میپردازذ، زندگینامه (روایی) مثل مرگ از من فرار میکند که به زندگی دکتر چمران پرداخته و با روایتی متفاوت از آنچه تاکنون خوانده بودم، جنبههای مختلف زندگی این شخصیت را توضیح میدهد، اقتصادی مثل کتاب اقتصاد به زبان ساده که بیشتر جنبه فضولی در کار بچههای اقتصاد را داشته و ادبیات رایج در این علم را البته نه چندان دقیق مثل متون دانشگاهی به اشخاصی که اقتصادی نیستند آموزش میدهد و در نهایت تاریخی مثل کتاب تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران که توسط علیاصغر سعیدی و به صورت یک تاریخ شفاهی از دوران شکوفایی اقتصاد ایران در دهه 1340 شمسی و از زبان دکتر رضا نیازمند به رشته تحریر درآمده است مراجعه کردم، برخی را به صورت کامل و برخی دیگر را بنابر سوالاتی که برایم پیش آمده بود مطالعه نمودم در این بین بررسی و یادگیری از سایت دوستداشتنیام، متمم، نیز از یادم نرفت،
اما هر چقدر در بین این همه منابع مختلف سرگردانتر از نتیجه دلخواه دورتر
امروز این نتیجه قدیمی برایم زنده شد:
بدون داشتن اهداف هماهنگ و دستیافتنی، یادگیری مهارت در اغلب موارد تنها جنبه دانشاندوزی دارد.