کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان، رو بگرداند ز من

پیام های کوتاه
  • ۱۲ فروردين ۹۵ , ۲۳:۵۸
    دنیا

اگر در یک جمع بر اثر پر حرفی شما کسی ناراحت شد یا از قدر! افتادید لازم نیست به صحبت ادامه داده تا آن را درست کنید، سکوت کرده و اجازه دهید زمان درستش کند نه سخن!

 " زمان نوشداروی عجیبی است! همانا"

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۲۲:۲۷
محسن رجب پور

علی: اسماعیل تا اول دبیرستان درسش خوب نبود و توی این زمینه همیشه مورد تمسخر فامیل قرار میگرفت، اول دبیرستان ی دفه معادلات زندگیاش با روش معلم ریاضی عوض شد، به این صورت که هر جلسه معلمش 10 مسأله ریاضی روی تخته مینوشت، به ازای حل هر مسئله 500 تومن به دانشآموز پرداخت میکرد، یعنی در هرجلسه معلم از جبیش 5 هزار تومن برای کلاس خرج میکرد.(خدایی 5 هزارتومن 10 سال پیش خیلی بود برای هرجلسه) خودش میگفت توی ی مبحث اونقدر خونده بودم که تمام 10 مسأله رو درو کردم.

آرمان: من دیشب یک مطلب قشنگی خوندم، اسمش "هنرمتوقف شدن" بود. علی، جواد با شمام.

جواد: ببخشید حواسم نبود، خب داشتی میگفتی.

آرمان: در اون به یک نحو بیان شده بود که در زندگی...

جواد: علی ببین اون دختره بود که میگفتم، همون که دیشب عک...

علی: کدوم؟

آرمان: چی میگی جواد؟

جواد: هیچی تو ادامه بده چیز خاصی نبود، علی اونه. فقط نشون دادم که دیده باشیش.

آرمان: توی زندگی اهداف یک تاریخ انقضایی دارن نباید زیادی درگیرشون شد، شاید داریم اشتباهی و مصرانه دری رو میکوبیم که اصلا در نیست، دیواره. باید زود بفهمیم که پشت چی وایستادیم.

علی: (با کمی ناراحتی) خب این حرف چه ربطی به اسماعیل داشت؟

آرمان: چرا سریع در مورد حرفم قضاوت میکنی. ببین من اصلا انگشت اتهامم به طرف کس خاصی نیست و منظورم اسماعیل نیست، حرفم اینه که باید بفهمیم تا کی باید درس بخونیم و حواسمون باشه که درس خوندن هم زمان داره، منظورم مدرک گرفتنه نه دانش، فقط حواسمون باشه که یک وقت پشت دیوار نمونیم!

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۴
محسن رجب پور

بسیاری از ما برای نظر دیگران خیلی حساب باز میکنیم، مخصوصا قسمتی که مربوط به امور شخصیمان میشود، در مورد من متأسفانه صادق است یعنی حرف دیگران خیلی برایم اهمیت دارد، این قانع کردن دیگران در مواقعی مفید بوده و در مواقع دیگر نه.
در این دو سال گذشته بارها و بارها اتفاق افتاده که من به این مسئله فکر کرده‌ام که آیا هدفی که اکنون در پی‌اش هستم و مرا شاد و امیدوار نگه می‌دارد، آیا  به خودم تعلق دارد یا نه. از آن بدتر میترسم درگیر اهداف اشتباه موجود در جامعه شده باشم.
این سوالات مربوط به انتخاب هدف با استفاده از نظر دیگران است:
 آیا در بخشهایی که مربوط به اهداف اصلی و فلسفه زندگیمان میشود امکان دارد افراد دیگر را در این انتخاب حیاتی مشارکت دهیم یا نه؟ اولویتهای این انتخاب مهم چیست؟ آیا جایی برای نظر دیگران باقی میماند؟

عبارت زیر بخشی از مطلب "هنر متوقف شدن" آقای محمدرضا شعبانعلی است که امیدوارم برای رسیدن به یک تحلیل شخصی مفید باشد. برای من که بود:)

"ادامه دادن و پیگیری یک هدف از ترس قضاوت دیگران، واضحترین شکل حماقت است. چرا که اگر به هدف برسیم، کسی در آنجا برای تشویق ما منتظر نخواهد بود و اگر به هدف نرسیم، علاوه بر رنج تحمل قضاوت دیگران، وقت و عمر و انرژی خود را نیز باختهایم. موفقیت من و شما، در مورد عموم انسانها، قبل از تحسین، حسادت را برمیانگیزد و شکست مان، قبل از همکاری و همیاری، ترحم را برخواهد انگیخت. پس چه بهتر که برای اهدافی بجنگیم که هدف خودمان هستند و در مسیر هدفهایی ببازیم که خود انتخاب کردهایم که در این صورت، هر چه پیش آید، خوشگوار و لذتبخش یا لااقل قابل تحمل خواهد بود."


 
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۰
محسن رجب پور

رفیق با سیاستی داشتم! همیشه میگفت:

" محسن وقتی برای کار وارد جایی شدی، همان اول تمام جهتگیریهایت را برای افراد مشخص نکن، بگذار زمان بگذرد تا جایگاهت محکم شود، گاهاً خودت پخته شوی و در نهایت دور و برت را بشناسی.
  اصلاً اوایل سعی کن در سایه حرکت کنی!"


پ.ن: این واقعیت فقط به محیط کار محدود نمی‌شود، هر محیط جدید می‌تواند مدنظرش باشد. مدتی باید بگذرد تا اولاً جو جمع را بررسی کنیم و بفهمیم اصلا کجای کاریم، ثانیاً درست است که وارد جمع شده‌ایم اما هنوز وارد آن محیط روانی حاکم نه، پس اوایل در سایه حرکت کنیم تا بفهمیم چندچند است بازی.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۵
محسن رجب پور

یکی از دوستان اینگونه است، میگویند قبل از شروع به کار حساب میکند که مثلا درس آنالیز عددی چقدر وقت لازم دارم، بعد از صرف وقت مدنظر برای آن، دست از تلاش بر داشته و کار بعدی را شروع میکند، حتی شدت عمل به گونهای است که نتیجهاش مهم نیست.

نکته در این است  :تلاش در یک مدت زمان معقول

 چون زندگی او فقط به همین درس یا کار محدود نمیشود که تمام آن را برایش صرف کند
هر چیزی هزینهای دارد بعد از پرداخت لازم نیست بیشتر بپردازیم.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۸
محسن رجب پور

" وینست هرگز نذار بقیه بفهمن داری در مورد چی فکر میکنی."
مایکل کورلئونه خطاب به برادرزادهاش در پدرخوانده 3 .

این بود یکی از دلایلی که منو قانع میکرد هرگز در فضای مجازی عملکرد خاصی نداشته باشم.
فعلا نمیدونم کارم برای حضور در این فضا درست بوده یا نه. از قدیم هرگز دوست نداشتم بقیه بفهمن من دارم در مورد چه چیزی فکر میکنم، تفکر برام یک نوع حیاط خلوت بود.

باغ زیبایی که خودم می‌ساختمش، می‌دیدمش و میوه اونو برمیداشتم، هیچ فضولی هم توش نبود برای نظر دهی! :)


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۶
محسن رجب پور

ایشان عادت دارند عادت‌های کوچک خوب را به طور پیوسته در خودشان بوجود آورند البته با صبر و حوصله قابل تقدیر، به این می‌گویند یک رفتار مولد در شکل‌گیری شخصیتی فرد در طول عمر، مثل آن قضیه معروف قطرات آب و صخره.
نکته: " بوجود آوردن عادتهای کوچک خوب به صورت مستمر"


 پس ما هم نباید در این امر عجله داشته باشیم، اما چه کنیم که انسان اینگونه است.
ابتدا هدف خودمان را مشخص کنیم، سپس وسایل مورد نیاز به آن هدف و در نهایت هم برنامه ریزی، من این را از جناب آقای برایان تریسی در کتاب قورباغهات را قورت بده یاد گرفتم، چند وقت بود که دنبال یک تفکر سیستمی برای این امر میگشتم که ایشان به من معرفی کردند و خیلی مفید بود.

 یک مطلبی است که حدودا دو سال است در ذهنم میگذرد و مثالهای زیادی را در اطرافم میبینم اینکه چطور انسان یک "تفکر مبتنی بر توسعه پایدار" داشته باشد خیلی ذهن مرا مشغول کرده است، این فکر به نظرم به تمام امور قابل تعمیم است، به این مثال ساده توجه کنید: در همسایگی ما یک سوپرمارکتی بود که در ابتدای تأسیسش افراد زیادی به تمسخر او میپرداختند که: "چرا اومدی توی همچین جای پرتی مغازه زدی". 
این آدم از همونایی هستش که به نظرم دارای یک "تفکر مبتنی بر توسعه پایدار" توی کار مغازه داری است. کم کم کارش رونق گرفت، به مغازش آپشنای متفاوتی اضافه کرد مثل میوه که واقعا کار ساده ای نیست از لحاظ فضای کاری و بعد از آن هم توسعه مغازه به یک آجیل فروشی در کنار میوه و سوپرمارکت. مثال دیگر همین آقای شعبانعلی خودمان که با این "تفکر مبتنی بر توسعه پایدار" در بخش مهارت فردی و کسب عادتهای خوب بعد از گذشت چند سال به اینچنین فرد کتاب خوانده و اندیشمند در حوزه کاریشان بدل شده.
خیلی خوشحال میشوم این اصطلاح من درآرودی خودم به نام "تفکر مبتنی بر توسعه پایدار" آیا نام علمی دارد؟ یا نه؟ یعنی آیا این مدل تفکر که از موفقیت افراد بیان کردم در جایی درباره آن بحث شده یا کتابی چاپ شده است؟
نکته بعدی که از کارهای ایشان برداشت کرده ام این بود که در مقالاتشان به یاد شهید مطهری افتادم به این صورت که ایشان یک مشکل که اول برای خودش و سپس برای جامعه مطرح است به یک راه حل قابل تأملی میرسند به این ترتیب: "انتخاب مشکل، تفکر صحیح در موردش برای شناخت تمام جوانب مسئله و در نهایت ارائه یک راه حل برای رفع آن".
 کسی که اینگونه به مسائل نگاه کند و به سمت رفع مشکلات شخصی یا اجتماعی حرکت کند بعد از مدت زمانی (شاید 10 سال یا کمتر یا بیشتر از آن ولی به هر حال صبر و حوصله مهم است چون مثل درخت گردو است نه بوته خیار) به سمت کمال شخصیتی با رفع مشکلات حرکت خواهد کرد.

 

برای یافتن آقای شعبانعلی کافی است به قول خودشان " نام شان را گوگل کنید! "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۵۹
محسن رجب پور