به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
شروع هر کاری یکی از سختترین مراحل انجام کار
است، اگر از همان ابتدا به دنبال بهترین نتیجه کلیِ زود دسترسِ ممکن باشیم قطعاً در
شروع با بی انگیزگی مواجه خواهیم شد. بهترین نتیجه کلی یعنی هدف انتهایی از انجام یک
کار یا پروژه چیست (توجه داریم که خود این پروژه به چند هدف کوچک تقسیم شده و هر هدف کوچک به چندین
فعالیت کوچک و هر فعالیت کوچک دارای یک خروجی ملموس است) که در اینجا فردی که فقط هدف کلی را تعیین کرده اما آن را به اجزائی که گفتهام تقسیم نکرده مدنظر است و اما زود دسترس یعنی در هر
هدف کلی، بدون در نظر گرفتن اهداف کوچک، فعالیتهای کوچک و خروجیهای ملموس در مدت
زمان کوتاهی انتظار دستیابی داشته باشیم در واقع این حالت به بی صبری و بی حوصلگی معروف
است؛ جملاتی مثل ولش کن، حال ندارم و... میتوانند نشانههای این آفت شخصیتی
باشند. به نظر من یکی از بزرگترین سدهای جریان عملگرایی، بی صبری در تلاش کردن
برای هدف است.
جمع بندی: برای انجام هر کار بزرگ، با هر فعالیت کوچکی که توانایی انجام آن را دارید آغاز نمائید، بعد از اتمام فعالیت کوچک اول، اقدام کوچک دیگری را استارت بزنید و در ادامه پس از تکرار این حلقه اقدام خواهیم دید که خود این فعالیتهای کوچک و علی الخصوص خروجیهای ملموس آنها، باعث شتاب گرفتن و انجام همه آن کار بزرگ خواهند شد. یکی از مثالهای ملموس زندگی روزمرهام شستن ظروف است، از قدیم متوجه بودم که وقتی تعداد ظرفهای کثیف زیاد میشود به یکباره تواناییام در شستشو کاهش مییابد اما اگر کار را از یکجایی شروع کنم با هر بار شستن یک ظرف، چون این فعالیت دارای خروجی (کاهش ظروف کثیف یا افزایش ظروف تمییز یا مرتب شدن سینک) است، میل و رغبتم به ادامه و اتمام کار افزایش مییابد. شما هم اگر به زندگی خودتان مثل انجام تکالیف، تحویل پروژه و یا فعالیتهای دیگری دقت کنید این مکانیزم را به احتمال زیاد مشاهده خواهید نمود.
پی نوشت: چند روزی است قصد نوشتن دارم، چند متن را شروع اما به خاطر عدم تمرکز حواس نیمه تمام رهایشان کردهام. مشکل اصلیام بر سر استراتژی نوشتن است، به زبان سادهتر، قرار است در اینجا از چه برای خودم و شما بگویم. از فعالیت حرفهای که دوست دارم ادامه دهم یا روزنوشتههای زندگی یا دلنوشتههای یک مسافر یا اصلاً چه اشکالی دارد دنیا را با دوربین روزنوشتههای از دل برخواستهی محسن ببینید!