اینکه می بینم به بیداری است یا رب، یا به خواب !
دیشب مامانم زنگ زد و گفت اگه خبری هست بگو، گفتم چی میگید، متوجه نمیشم منظورتون چیه. ببین مامان جان خانوم فلانی دو سه روز پیش بهم زنگ زده و گفته دختر برادرم توی این چند وقته به خاطر شما هر چی خواستگار داشته رو رد کرده حالا اگه چیزی هست یه حلقه بیارید تا دیگه به نام هم شن.
دوستم همینطور که داشت برای ما تعریف میکرد صداش میلرزید و نشون میداد فشار زیادی بهش اومده.
ادامه داد: به خدا اگه چیزی بود انقد ناراحت نمیشدم، میدونی بدی این قضیه چیه؟ اینکه از مامانت بفهمی که حداقل از یک سال پیش این حرف بین فامیل و آشنا بوده و همه اعضای خانواده به غیر خودت اطلاع داشتن، حتی برادر کوچیکم. وای محسن فکرشو بکن بابامم میدونه. من الان با چه رویی عید برم خونه. به خدا چیزی نبوده اگه بود انقد نمیسوختم. پس بگو عمم و شوهرش چرا هفته پیش میگفتن چرا جدیداً زود به زود میری خونه! دیشب از غم این تهمت خوابم نمیبرد. آخه نمیدونم کی این تهمتو زده. به خدا دختره هم اهل این برنامه ها نیست.
پ.ن: عنوان متن حال رفیق را نشان می دهد.