خوب و بد کنار هم
پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۲ ق.ظ
حقیقت
دارد و باید بپذیرم که در ابتدای حرکت به سمت هدف با فکر کردن در مورد آن هیجان زده شده و شروع به کار مینمایم اما همین که پایم به سنگی برخورد کرد یا
مشکلی پیش آمد از طی کردن مسیر دلسرد میشوم. مثلاَ همین هدف کنونی، اگرچه در ابتدای
راه یک احساس قوی به من غلبه کرده و به مدد آن "احساس"، مسیری را میروم اما چون درک
درستی از نحوهی طی نمودن راههای موفقیت ندارم اکثر اوقات به مقصد نمیرسم. این
نوع نگاه در فوتبال ما یا بهتر بگویم در جامعهی ما هم غالب است، شاید بردن تیم
فوتبالی که مربی آن به ایران و ایرانی توهین کرده بسیار بسیار برای تیم ملی راحتتر
از تیمی باشد که از ما تعریف کرده است.(این به خاطر همان احساسی است که در ما
بوجود آورده)
بهتر است مسئله را با این مثال ساده بازتر کنم، شما فرض بفرمایید که مسیر پیروزی
100 کیلومتر است، در این راه به من طی کننده، فقط احساس غالب است، این نیرو من را فقط میتواند تا 40 کیلومتر یاری کند به نظر شما تکلیف 60 کیلومتر باقیمانده تا
موفقیت چه میشود؟ مطمئناَ به پیروزی نمیرسم، مدت رقابت تمام شده و مثل یک فرد
معمولی شرکت کننده فقط به برنده خیره شده و حسرت و آه و فغانهایی که سر میدهم
نصیبم خواهد شد و در کمال ناباوری به رقابت دیگری در زندگی وارد میشوم و چون مشکل رفع نشده دوباره مثل قبل همان اتفاق میافتد.
برای رفع این مشکل انسان باید از سوخت دیگری هم استفاده کند یا بهتر بگویم از یک سوخت پایدار برای رسیدن به مقصد بهره بگیرد. من به نیروی "احساس" نه به عنوان یک سوخت بلکه به عنوان یک کاتالیزور و فعالکننده نگاه میکنم، عنصر اصلی یا درستر، سوخت اصلی چیزی جز منطق نیست، انسان باید با منطق سنگها و مشکلات طی مسیر و مزایا و منافع رسیدن به مقصد را کنار هم ببیند حال اگر از لحاظ عقلی و منطقی توجیه شد حرکت به سمت هدف مورد نظر کار درستی است، باز هم تأکید دارم "احساس" یک مکمل است برای موفقیت نه سوخت اصلی.
برای رفع این مشکل انسان باید از سوخت دیگری هم استفاده کند یا بهتر بگویم از یک سوخت پایدار برای رسیدن به مقصد بهره بگیرد. من به نیروی "احساس" نه به عنوان یک سوخت بلکه به عنوان یک کاتالیزور و فعالکننده نگاه میکنم، عنصر اصلی یا درستر، سوخت اصلی چیزی جز منطق نیست، انسان باید با منطق سنگها و مشکلات طی مسیر و مزایا و منافع رسیدن به مقصد را کنار هم ببیند حال اگر از لحاظ عقلی و منطقی توجیه شد حرکت به سمت هدف مورد نظر کار درستی است، باز هم تأکید دارم "احساس" یک مکمل است برای موفقیت نه سوخت اصلی.
مثلاَ در تابستان 91 تصمیم گرفتم نرمافزار سالیدورکز را به طور کامل یادبگیرم
فرآیند ذهنی من برای تصمیم گیری در مورد این مسئله به صورت زیر بود:
«نرمافزار سالیدورکز یکی از ابزارهای بسیار مفید در مهندسی مکانیک است، برای من
که در این رشته تحصیل میکنم لازم است، کسانی که حرفهای هستند فرصتهای خوبی
دارند، در کل خیلی باحال است که هر شکلی را دوست داشته باشم طراحی میکنم، در این زمینه
هم کتاب بسیار قشنگ و دقیقی دارم.»
ببینید در مجموعه ذکر شده به عنوان توجیه چه نقاط ضعفی وجود دارد.
اول، سختیهای راه ذکر نشده، در ثانی جو غالب بر تحلیل احساسی است نه منطقی، حال اتفاقی که افتاد این بود:
«با فروکش کردن "احساس" ، کتاب آموزشی و نرمافزار کنار گذاشته شد.»
اول، سختیهای راه ذکر نشده، در ثانی جو غالب بر تحلیل احساسی است نه منطقی، حال اتفاقی که افتاد این بود:
«با فروکش کردن "احساس" ، کتاب آموزشی و نرمافزار کنار گذاشته شد.»
این روند ناقص است به این دلیل که: سرنوشت موفقیت شما به قوت و ضعف احساس درونیتان
در مورد هدف بر میگردد.
در
پایان باید خاطر نشان کرد: تا زمانی که از لحاظ عقلی و منطقی در مورد یک هدف
توجیه نشده باشیم به حرکت نپردازیم.
برداشتی آزاد از درس "تغییر در مسیر زندگی" اثر مهندس شعبانعلی، وبیاد.
۹۴/۰۹/۲۶