بعضی وقتها آدم سعی میکند بفهمد رفیقش در چه حالی است اما نمیشود، سعی میکند بفهماند نگران است باز هم نمیشود، تلاش میکند بقبولاند رفاقتشان چقدر برایش مهم است اما باز هم امکان ندارد. خیلی سخت است نگرانیت حمل بر بدبینی و شک نشود خیلی. فکر میکنم مشکل از فاصله است این فاصله نامرد خیلی از احساساتی که باید همراه جملات منتقل شوند را منتقل نمیکند، بی خود نیست این همه آدم از فاصله مینالند و شکوه میکنند.
دوستت دارم رفیق.
در زندگی باید اصول داشت، هر عملی، بهتر است بر اساس آنها انجام شوند، یک هدف در نظر گرفت و با توجه به اصول به سمت آن گام برداشت. اشخاصی را میشناسم که خیلی به اصطلاح "رفیق بازند" به نظرم اینها جزء شکست خوردگان این عالماند. از طرفی اشخاصی را هم دیدهام که به حسب هدفی که داشتهاند چند صباحی با یک شخص و چند روز دیگر را هم با شخص دیگری رفاقت کردهاند و به هدفشان رسیدهاند. اشتباه نشود منظور من از هدف، اهداف والای زندگی است.
هنرمند کسی است که رفاقتهایش بر اساس اهدافش باشند.
پ.ن: ببخشید نوشته خیلی خشک بود. ای کاش کنارش با یک نوشیدنی گوارا مهمان تان میکردم، جشنی از جنس دوستی.
مثل ساندیس انگور قرمز :)
اولین ماه مبارکی است که سحریهای مادر را هنوز نخوردهام و فکر هم نمیکنم امسال قسمت شود. واقعاً افطارها و سحریهای جالبی نیست... هفته پیش که کنار اتوبوس از برادر کوچکم خداحافظی کردم خیلی به من سخت گذشت حسی شبیه یکی از دوستان وبلاگی که این لحظه را به خوبی شرح دادهاند... امشب محمد با دیدن عکس 4 سال پیشم، ناگهان با تعجب پرسید: محسن چرا انقدر شکسته شدهای؟ چه مشکلی پیش آمده؟ به یکباره تمام روزهای سخت این چند سال مثل برق و باد از جلوی چشمم گذشت... خدایا به حق این ماه مبارکت هوای ما رو داشته باش.
"اگر صادقانه و مفصل به دو سؤال زیر پاسخ دهید، خواهید دید که همهی امیدها، باورها و آرزوهایتان در قالب پاسخهایی که میدهید تجسم مییابند.
1- چه چیزی میتواند باعث شود در جشن هفتادمین سال تولدتان از ناراحتی گریه کنید؟
2- دوست دارید مردم در غیابتان از شما چطور یاد کنند؟ "
خود متن که هدف اصلی من بود توضیح خاصی ندارد اما اگر دوست دارید در روند تصمیمگیریهایتان دچار تزلزل نشوید و بخش زیادی از واقعیات پیرامونتان را به درستی ببینید مطالعه این کتاب پیشنهاد میشود. به نظرم این روش را همه میدانیم اما به ندرت برایمان پیش آمده که به صورت یک دستور العمل مشخص و یک عادت زیبا در آوریم. گاه با احساس، گاه با توجه به نظر یکی از اشخاص تأثیرگذار و بعضی از اوقات هم که حال مزاجمان روبه راه است به همین صورت که غالباً هم ناخودآگاه است تصمیم میگیریم، اما با مطالعه و تمرینهای این کتاب کم حجم میتوانیم این روند را به یک عادت بسیار با ارزش تبدیل کنیم.
متن بالا از کتاب "تصمیمگیری به همین سادگی" نوشته سوزی ولش ترجمه مینا سلیمانی الاصل انتشارات گاج است. این کتاب ترجمه بهتری هم از انتشارات ارس به قلم فرخ بافنده دارد. کتاب نشر ارس را تا نصف خواندم اما به دلیل از دست دادن آن، ترجمه نشر گاج را پیدا کردم. در ضمن عنوان اصلی کتاب "ده دقیقه، ده ماه، ده سال" است که نشر ارس همین عنوان را برای کتاب انتخاب کرده است.
من این ستاره را خیلی دوست دارم.
هر دنبال شوندهام را با وسواس زیادی سوا کردهام، انگار قصههای دوستداشتنیست که با علاقه پیگیرشان هستم. هر کدام داستانی دارند برای خودشان و البته داستانی برای دنبال شدن و هر یک مزهی خاص خودشان را دارند.
قانون نانوشتهای دارم به این شرح: هیچ کدام از ستارهها نباید با بی حوصلگی و دستپاچگی خاموش شوند.
این است حال و روز آسمان پر ستارهی این شبهای بلاگ من. :)
زشتترین پی ام سال
- مدیر گروه: چرا رفتی؟
پ.ن: با این پیامش حالم از گروه و کانال بهم خورد.