کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان، رو بگرداند ز من

پیام های کوتاه
  • ۱۲ فروردين ۹۵ , ۲۳:۵۸
    دنیا

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادآوری» ثبت شده است

امروز بعد از 68 روز برگشتم وطن. کمی نسبت به قبل، وظایف و برنامه‌ها بیشتر و پشت سر هم‌تر بود، به خاطر کمی وقت نتوانستم خیلی کار کنم و متن منسجمی تقدیم حضور کنم اما دوست دارم این نکته را یادآوری کنم که روز خوبی داشتم، یعنی نکات خوبی دست‌گیرم شد، جنس یادگیری امروز از نوع تأیید نکات آموخته شده‌ی قبلی ، عمق بخشی به آن‌ها و تمرین به کارگیری هر یک در زندگی بود.

- امروز بعد از مدتی که گذر عمر و مسافر بودن ما را فراموش کرده بودم به خاطر آوردم.
- فهمیدم که گذشت و احسان به مقدار پول و ثروت شخص وابسته نیست بلکه این صفات رابطه مستفیم به عزت نفس و بزرگی فرد دارد.
- دوست داشتن امری است که باید برای تثبیت آن زحمت کشید نه اینکه منتظر باشیم به یکباره از آسمان نازل شود.
- برایم زحمت کشیدن و تلاش کردن، به امری لذت بخش تبدیل شده که دوست دارم تا ابد ادامه یابد.
فعلاً همین.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۵
محسن رجب پور


یکی از بدترین اتفاقات دنیا که می‌تواند برای شخص بسیار گران تمام شود ترس است.

ترس از مطالعه مطالب جدید در فصل امتحانات، ترس از برخورد بد افراد، ترس از مسخره شدن، ترس از انجام تکالیف و از همه مهمتر ترس از اشتباه کردن.

به نظرم در میان انواع و اقسام ترس‎‌هایی که بیان شد مورد آخری خطرناکترین نوع است که باعث می‌شود جوان را پس از مدت زمانی به یک فرد بسیار معمولی تبدیل کرده و ریشه‌های امید و خلاقیت را در وجود انسان بخشکاند.


روش برخورد: اول تشخیص دهیم علت ترس چیست، در گام بعدی بدون معطلی خودمان را در گود مبارزه با علت آن بیندازیم.

روشی مفیدتر و ساده‌تر سراغ ندارم. :)


لازم به ذکر است که ترس به خودی خود مفید بوده اما در دایره عملکرد فردی یا سازمانی در خیلی از موارد اینگونه نیست.

۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۶
محسن رجب پور


بشکن سکوت را و بگو دوست داری‌ام

پایان بده به این همه چشم‌انتظاری‌ام

من بی‌قرار لحظۀ پیوند دست‌هام

آن‌وقت‌ها که در بغلت می‌فشاری‌ام

شاعر شدم که شعر ببارم برای تو

ابری شدم که لحظه به لحظه بباری‌ام

هر بیت روی شانۀ من بال می‌شود

وقتی سکوت بشکنی و ... واگذاری‌ام

پروانه‌وار پر زده‌ام در هوای تو

شاد از شکوهمندی این رستگاری‌ام

در بند هیچ «شاید» و «اما» نرفته‌ام

پابند دل‌سپردگی و سرسپاری‌ام

حالا زبان به گفتن یک جمله باز کن ...

بشکن سکوت را و بگو دوست داری‌ام ...


شاعر: المیرا شاهان

کتاب: یک چمدان بهار

ناشر: شهرستان ادب

گردآوری کتاب: دفتر شعر شهرستان ادب

۰۱ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۳
محسن رجب پور


عباس را به احتمال بسیار زیاد در زندگی به هیچ عنوان فراموش نکنم.

سخت‌کوشی، صبوری، دقت و نظمش خیلی به آدم حال خوشی می‌دهد، وقتی انجام کاری را با سبک مورد علاقه‌ام* به پایان می‌رساند، نشاط حاصله از به سرانجام رسیدن را می‌توان از چهره‌اش به وضوح دید.

روش حل مسأله‌اش بسیار الهام بخش است، همیشه این چیزها بیان رفتارش بوده و هست: اول مشکل را تشخیص بده، بعد تا جایی که می‌توانی از منابع مختلف** در مورد مشکل*** اطلاعات جمع و جور کن، با تفکر عمیق پیرامون آن‌ها سعی کن بینشان ارتباط برقرار کنی سپس یک راهکار هرچند ساده پیشنهاد بده، در نهایت با استفاده از ارتباط‌های مختلف که شامل کارشناسان خبره و هر چیزی که قادر به محک ایده بیان شده باشد به ارزیابی و چکش‌کاری آن بپرداز.

۰۱ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۲
محسن رجب پور

بسم الله الرحمن الرحیم


مرگ را در غفلت،
حیات را در یأس از غیر و اضطرار به درگاهت یافتم.
همیشه با من باش!


۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۲۷
محسن رجب پور
می‌ گویند رازداری خصلت بزرگی است که باید آموخت، این صفت حتی باید به خود شخص هم برگردد یعنی در کل به غیر از اینکه رازدار افراد دیگر باشد باید برای خودش هم محرم باشد.
چند سال پیش مردی در روستای پدری ما زندگی می‌کرد که تصمیم گرفت راز مهمی را اصطلاحاً در زیر لحاف که اشاره دارد به خلوت بین زن و شوهر به همسر عزیزش بگوید، گفتن راز زیر لحاف همانا و صبح پخش شدنش همانا. شنیده شده که تا آخر زندگیشان که با مرگ مرد همراه بود هنوز آن یکدلی و صداقت بین آن دو به حالت قبل از انتشار راز زیر لحافی برنگشت و یکرنگی مثل پرنده ای از آن خانه رخت بربست!
مراقب خودتان باشید.
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۹
محسن رجب پور


همانا مهمترین اصل زندگی پایبندی به اصول زندگی است! والا

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۶
محسن رجب پور

هر کسی توانایی و قابلیت شنیدن موفقیت های افراد را ندارد.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۴
محسن رجب پور

پرده اول:

کاری به کار زنی که در متروی شلوغ مردانه سوار شده بود ندارم، شاید مجبور بوده و شایدم هم نه، با آن جوان بی‌غیرتی هم که در حال نزدیک شدن به زن بود کاری ندارم، من به خودم و افراد شبیه خودم کار دارم، که اولاً چرا تشویق به نیکی و نهی از بدی را فراموش کرده‌ایم، دوماً اگر هم کسی این کار را می‌کند چرا معمولاً روش درستش را بلد نیست و گند می‌زند به همه چی، حتی گاهی اوقات خود اسلام.

قابل توجه دوستان هیئتی، امام حسین برای زنده نگه داشتن امربه معروف و نهی از منکر آن همه مصیبت دیدند، از این هیئت به آن هیئت رفتن و عمل نکردن به خواسته‌ی ایشان ناجوانمردی است.

سه بی اخلاقی بزرگ اجتماعی در همین چند سطر نمایان است، آخرینش که دیگر خانمان سوزتر از بقیه.

پرده دوم:

مردانگی خصلتی است که این روزها کمرنگ شده نه اینکه نباشد، هست اما ارزش گذاری اجتماع به سمتی رفته که خیلی از اوقات مرد بودن را به ساده بودن تعبیر می‌کنند. واقعاً چرا اینطور شده‌ایم؟
یاد آن لات‌های مرد قدیم به خیر. خدابیامرزد شما را که نیستید ببینید سوسول بودن به چه اپیدمی بزرگی تبدیل شده.

خدا رحم کند، هم به ما و هم به اجتماع.


پ.ن1: به یاد کوری ساراماگو افتادم انگار همه کور شده‌ایم.

پ.ن2: تولد حضرت علی(ع) را به شما عزیزان و پدارن کنونی و آینده مملکتم تبریک میگویم.

 ببخشید شب ولادت اوقاتتان را تلخ کردم، تقصیر خودمان است دیگر!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۹
محسن رجب پور
لحاظاتی که جز توبرایم کس دیگری نمانده، خیلی مزه ی ملسی دارد، ترش و شیرین.
خدایا خودت هوای ما رو داشته باش...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۵:۳۵
محسن رجب پور