کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

کاسه‌ی زَر

... خیز و در کاسه‌ی زَر آب طربناک انداز

چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان، رو بگرداند ز من

پیام های کوتاه
  • ۱۲ فروردين ۹۵ , ۲۳:۵۸
    دنیا

افسارمان واقعاَ دست کیست؟!

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ب.ظ

امروز به قسمتی از کتاب «هفت عادت مردمان مؤثر1» رسیدم که برایم بسیار جالب بود. بعد از متن توضیحاتی را که به ذهنم رسیده آورده‌ام.

"اگر از خودمان فقط یک نگرش داشته باشیم، آن هم ناشی از انعکاس اجتماعی باشد یعنی ناشی از عقاید، بینش ما و نگرش‌های افرادی که در اطراف‌مان هستند، در این صورت نگرش ما از خودمان درست مثل انعکاس آینه‌های معیوب و قوس دار اتاق کارناوال است.

« هیچ وقت سر موقع نمی‌رسی.»
«چرا هیچ وقت نمی‌توانی کارهایت را با نظم و ترتیب انجام دهی؟»
«تو باید یک هنرمند می‌شدی!»
«مثل اسب غذا می‌خوری!»
«من که باور نمی‌کنم تو برنده شده باشی!»
«دیگه این که خیلی ساده است، چرا نمی‌توانی بفهمی؟»

این نگرش‌ها از هم گسیخته و نامناسب هستند. این‌ها بیشتر نوعی از هم گسیختگی هستند تا انعکاس. این نگرش‌ها، نگرانی‌ها و ضعف‌های افرادی هستند که این اطلاعات را می‌دهند.

نه این که بازتاب دقیق آنچه که ما هستیم."2

نکته‌ای که ابتدا به ذهنم رسید اینکه بعضی وقتها در حرکت‌های ما یک ثبات قدم در طی مسیر وجود ندارد، همیشه به راه نامطمئن بوده و چشممان به دنبال یک ناجی بیرونی است، کسی که ما را قضاوت کند و برای موفقیت ما یک نسخه بپیچد. گاهی به دلیل اینکه افراد یک شناخت خوبی از ما دارند قضاوت‌های درستی انجام داده و میبینیم که بعد از این که شخص صحبت‌هایی در مورد ما انجام داد حال خوبی داشته و انگیزه‌ی بالایی داریم گاهی اوقات هم اینگونه نیست در واقع سرنوشت کامیابی ما را شناخت افراد از ما تعیین می‌کند و با توجه به این‌که اطرافیان انسان مثل یک جریان سیال در حرکت هستند یعنی یک ثبات در افراد وجود ندارد در یک برهه‌ای از زندگی رفقایی داریم و در مرحله‌ی بعد دوستان دیگری و نمیتوان انتظار داشت همه مثل هم باشند پس باید گفت نگرش دیگران در مورد ما معیار درستی برای برنامه‌ریزی و حرکت به سمت اهداف نیست.

سوال اساسی: چرا شناخت خوبی نسبت به خودمان نداشته باشیم تا همیشه یک قطب‌نمای مطمئن و ثابت، راه را به ما نشان دهد؟
یعنی خودمان بشویم راهنمای خودمان.


1- استفان کاوی، ترجمه: م.رحمتی، انتشارات بارش

2- بخش دوم، صفحه‌ی 72

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۸
محسن رجب پور

نظرات  (۲)

۰۹ دی ۹۴ ، ۰۲:۳۳ محسن موسایی داریان
محسن جان سلام
از روی نوشته هات متوجه شدم کلا از عدم "ثبات قدم در طی مسیر" گلایه داری. اختمال از اون دسته آدم هایی هستی که چند روز می شینی برنامه ریزی می کنی به دقت و البته سنگین بعد هنگام عمل کردن بعد از یک مدتی نمی تونی به اون عمل کنی و دل سرد می شی. من چند تا نکته به ذهنم می رسه که نمی دونم درسته یا نه ولی دوس داستم باهات مطرح کنم.
1) ما معمولا تو برنامه ریزی هامون خیلی خودمونو دست بالا می گیریم. بیشتر به ظرفیت های بالقوه مون توجه می کنیم تا بالفعل. مثلا تا الان روزی یک ساعت هم درس نمی خوندم ولی بچه با استعدادیم بعد حالا که برنامه ریزی می خوام بکنم می ذارم روزی 6 ساعت. یه استادی داشتم که می گفت: اگه خریت هم یه هو بذاری کنار کسخل می شه. راس می گفت بنده خدا. حالا شده قضیه ما. اگه برنامه ریزی می کنیم باید اول روزی 1 ساعت رو برای یک هفته به روزی 1 ساعت و نیم یا 2 ساعت برسونم و خودم رو مکلف به اجرای اون بکنم و بعد هی بیشترش کنم.
2) نکته بعدی در مورد هدف هست. من خودم همیشه فکر می کردم که اول باید هدف به طور کامل مشخص بشه بعد برای رسیدن به اون تلاش کرد ولی امروز با اینکه هنوز هم فکر می کنم هدف خیلی مهمه و متنفرم از اینکه بیهوده تلاش کنم اما واقعیت اینه که اگه نگم همیشه اما بیشتر اوقات فقط چند متر جلوتر برای ما قابل دید هست و ما بیشتر از اون رو نمی تونیم ببینیم حتی اگه بقیه هم به ما بگن باز متوجه نمی شیم اما با حرکت کردن باز همین طور فضای جلوی ما چند متر روشن . مثل یه ماشین در تاریکی.ماشین همین که چند متر جلوترش روشن باشه می تونه تا فرشنگ ها بره. لازم نیست کل مسیر روشن باشه.خیلی هم که زحمت بکشی 2 متر روشنایی جلوی ماشین میشه 10 متر. هیچ وقت کل جاده روشن نخواهد شد. پس تو مجبوری با روشنایی چند متری تا آخر مسیر رو بری.
امیدوارم تونشته باشم کمکی بکنم.
پاسخ:
ممنونم آقا محسن
لطف کردی که گفتی، ولی توی مورد اشکال اولی که به من گرفتی درست نبود، ولی تا حدودی با نکته شماره دو موافقم، باید پیش رفت و تلاش کرد امید به حضرت حق

موفق باشی
اگه خودمون بشیم راهنمای خودمون که خیلی خوبه اما به اون درجه رسیدن سخته و حتی راه رسیدن بهشو بلد نیستیم!
پاسخ:
آره خیلی سخته، اما من دوس دارم ترکیبی باشه از راهنمایی خودم و راهنمایی یک استاد.
اول به وسیله‌ی یک استاد خودمو بشناسم بعد از اون راهنما خودم هستم در واقع قطب نمای مطمئن توی دست خودمه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">